سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگه سوالی در مورد پرستاری دارین بفرمایین
خداوند، بنده مؤمنِ درویشِ آزرمگین و عیالوارخود را دوست دارد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
>>انسیه اردوبادی ( چهارشنبه 91/4/7 :: ساعت 11:15 عصر)

بوسه

بررسی ها نشان داده مهر و محبت و بوسه های مادرانه هورمونهای استرس کودکان را کاهش میدهد و مادرهای مهربانی که فرزندانشان را زیاد میبوسند با این کار فواید بهداشتی بشیار زیادی را  برای فرزند دلبندشان فراهم میکنند.

نتایج یک مطالعه ی جدید نشان داده است که تجربه های اولیه ی دوران کودکی میتواند از طریق تاثیر براحتمال التهاب مزمن در بدن و واکنش سیستم ایمنی که خط مقدم دفاع بدن در برابر بیماریهاست اثر ماندگاری بر سلامت بدن داشته باشد .

این مطالعه نشان میدهد در آغوش گرفتن و بوسیدن و ابراز محبت توسط مادران میتواند به کاهش استرس کودک و فرونشاندن هورمونهایی که در ایجاد التهاب در بدن نقش دارند کمک کند.

بررسی ها نشان داده است بوسیدن کودک سیستم ایمنی مادر را تقویت میکند .محققان میگویند هنگام بوسیدن30 عضله ی صورت فعال میشود و بوسه عضلات صورت را قوی نگه میدارد . و نکته آخر اینکه با هر بوسه 2 تا 6 کالری انرژی سوزانده میشود.

بنابراین بدون هیچ شک و تردیدی فرزندتان را در آغوش بگیریدو ببوسید و بدون هیچ قید و شرطی به او ابراز محبت کنید و هر دو از فواید کوتاه مدت و ماندگار آن بهره ببرید.


  نوشته های دیگران ()
>>انسیه اردوبادی ( سه شنبه 91/3/30 :: ساعت 9:57 عصر)

همین چند روز پیش، پرستار بچه‌‌‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم .

به او گفتم:بنشینید می‌‌‌‌دانم که دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمی‌‌‌آورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی‌‌‌روبل به شما بدهم این طور نیست؟

- چهل روبل .

- نه من یادداشت کرده‌‌‌‌ام، من همیشه به پرستار بچه‌‌هایم سی روبل می‌‌‌دهم. حالا به من توجه کنید.
شما دو ماه برای من کار کردید.

- دو ماه و پنج روز

- دقیقاً دو ماه، من یادداشت کرده‌‌‌ام. که می‌‌شود شصت روبل. البته باید نُه تا یکشنبه از آن کسر کرد. همان طور که می‌‌‌‌‌دانید یکشنبه‌‌‌ها مواظب "کولیا" نبودید و برای قدم زدن بیرون می‌‌رفتید. سه تعطیلی . . . "یولیا واسیلی ‌‌‌‌اونا" از خجالت سرخ شده بود و داشت با چین‌‌های لباسش بازی می‌‌‌کرد ولی صدایش درنمی‌‌‌آمد.

- سه تعطیلی، پس ما دوازده روبل را می‌‌‌گذاریم کنار. "کولیا" چهار روز مریض بود آن روزها از او مراقبت نکردید و فقط مواظب "وانیا" بودید فقط "وانیا" و دیگر این که سه روز هم شما دندان درد داشتید و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچه‌‌‌ها باشید.

دوازده و هفت می‌‌شود نوزده. تفریق کنید. آن مرخصی‌‌‌ها ؛ آهان، چهل و یک‌ ‌روبل، درسته؟

چشم چپ "یولیا واسیلی ‌‌‌‌اِونا" قرمز و پر از اشک شده بود. چانه‌‌‌اش می‌‌لرزید. شروع کرد به سرفه کردن‌‌‌‌های عصبی. دماغش را پاک کرد و چیزی نگفت.

- و بعد، نزدیک سال نو شما یک فنجان و نعلبکی شکستید. دو روبل کسر کنید .

فنجان قدیمی‌‌‌تر از این حرف‌‌‌ها بود، ارثیه بود، امّا کاری به این موضوع نداریم. قرار است به همه حساب‌‌‌‌ها رسیدگی کنیم.
موارد دیگر: بخاطر بی‌‌‌‌مبالاتی شما "کولیا" از یک درخت بالا رفت و کتش را پاره کرد. 10 تا کسر کنید. همچنین بی‌‌‌‌توجهیتان

باعث شد که کلفت خانه با کفش‌‌‌های "وانیا" فرار کند شما می‌‌بایست چشم‌‌هایتان را خوب باز می‌‌‌‌کردید. برای این کار مواجب خوبی می‌‌‌گیرید.

پس پنج تا دیگر کم می‌‌کنیم.
در دهم ژانویه 10 روبل از من گرفتید...

" یولیا واسیلی ‌‌‌‌‌‌اِونا" نجواکنان گفت: من نگرفتم.

- امّا من یادداشت کرده‌‌‌ام .

- خیلی خوب شما، شاید?

- از چهل ویک بیست و هفت تا برداریم، چهارده تا باقی می‌‌‌ماند. چشم‌‌‌هایش پر از اشک شده بود و بینی ظریف و زیبایش از عرق می‌‌‌درخشید. طفلک بیچاره !

- من فقط مقدار کمی گرفتم . در حالی که صدایش می‌‌‌لرزید ادامه داد: من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم . . . ! نه بیشتر.

- دیدی حالا چطور شد؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم. سه تا از چهارده تا به کنار، می‌‌‌کنه به عبارتی یازده تا، این هم پول شما سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا . . . یکی و یکی.

- یازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توی جیبش ریخت .

- به آهستگی گفت: متشکّرم!


- جا خوردم، در حالی که سخت عصبانی شده بودم شروع کردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق.

- پرسیدم: چرا گفتی متشکرم؟

- به خاطر پول.

- یعنی تو متوجه نشدی دارم سرت کلاه می‌‌گذارم؟ دارم پولت را می‌‌‌خورم؟ تنها چیزی می‌‌‌توانی بگویی این است که متشکّرم؟

- در جاهای دیگر همین مقدار هم ندادند.

- آن‌‌ها به شما چیزی ندادند! خیلی خوب، تعجب هم ندارد. من داشتم به شما حقه می‌‌زدم، یک حقه‌‌‌ی کثیف حالا من به شما هشتاد روبل می‌‌‌‌دهم. همشان این جا توی پاکت برای شما مرتب چیده شده.

ممکن است کسی این قدر نادان باشد؟ چرا اعتراض نکردید؟ چرا صدایتان در نیامد؟

ممکن است کسی توی دنیا این قدر ضعیف باشد؟

لبخند تلخی به من زد که یعنی بله، ممکن است.

بخاطر بازی بی‌‌رحمانه‌‌‌ای که با او کردم عذر خواستم و هشتاد روبلی را که برایش خیلی غیرمنتظره بود پرداختم.

برای بار دوّم چند مرتبه مثل همیشه با ترس، گفت: متشکرم!

پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فکر کردم:

در چنین دنیایی چقدر راحت می‌‌شود زورگو بود... 
 


  نوشته های دیگران ()
>>انسیه اردوبادی ( جمعه 91/3/19 :: ساعت 1:15 صبح)

BLAK
این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده.
توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره :

When I born, I Black, When I grow up, I Black,
When I go in Sun, I Black, When I scared, I Black,
When I sick, I Black, And when I die, I still black...
And you White fellow,
When you born, you pink, When you grow up, you White,
When you go in Sun, you Red, When you cold, you blue,
When you scared, you yellow, When you sick, you Green,
And when you die, you Gray...
And you call me colored???.. ........"

وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم،
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم،
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم...
و تو، آدم سفید،
وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی،
وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای،
وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی،
و وقتی می میری، خاکستری ای...
و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟.........

  نوشته های دیگران ()
>>انسیه اردوبادی ( چهارشنبه 91/2/6 :: ساعت 10:44 عصر)

 تنهایی

 
در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب ، در سحر نمی زند

نشته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ ، کز شبی چنین ، سپیده سر نمی زند

گذرگهیست پر ستم که اندر او یه غیر غم
یکی صلای آشنا ، به رهگذر نمی زند

دل خراب من دگر ، خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این ، خراب تر نمی زند

چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات
برو که هیچکس ندا ، به گوش کر نمی زند

نه " سایه " دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر ، کسی تبر نمی زند


  نوشته های دیگران ()
>>انسیه اردوبادی ( یکشنبه 91/2/3 :: ساعت 10:49 عصر)

ba man bash

نگاهت را نمیخوانم ، نه با مایی ?نه بی مایی !

 

ز کارت حیرتی دارم ? نه با جمعی نه تنهایی

 

گهی از خنده گلریزی ? مگر ای غنچه گلزاری ؟

گهی از گریه لبریزی? مگر ای ماه ? دریایی ؟

 

چه می کوشی به طنّازی ? که بر ابرو گره بندی

به هر حالت که بنشینی ? میان جمع ? زیبایی

 

درون پیرهن داری تنی از آرزو خوشتر

چرا پنهان کنی ای جان ؟ بهشت آرزوهایی

 

گهی با من هم آغوشی ? گهی از ما گریزانی

بدین افسونگری ? در خاطرم چون نقش رویایی

 

لبت گر بی سخن باشد ? نگاهت صد زبان دارد

بدین مستانه دیدنها ? نه خاموشی ? نه گویایی

 

گهی از دیده پنهانی ? پریزادی ? پریرویی

گهی در جان هویدایی ? فرح بخشی ? فریبایی

 

به رخ گیسو فرو ریزی که دل ها را بر انگیزی

از این بازیگری بگذر ? به هر صورت دلارایی

 

زبانت را نمی دانم ? نه بی شوقی ? نه مشتاقی

نگاهت را نمی خوانم ? نه با مایی ? نه بی مایی !!

" مهدی سهیلی "

ba man bash


  نوشته های دیگران ()
>>انسیه اردوبادی ( یکشنبه 91/2/3 :: ساعت 10:33 عصر)

rafte

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل راست بگو ! بهر چه امشب

با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم ، او مرده و من سایه اویم

من او نیم ، آخر دل من سرد و سیاه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا ، با همه کس ، در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت

من او نیم ، این دیده من گنگ و خموش است

در دیده او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تیرگی شامگهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ

دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده میخفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو میخواهیش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه

چون دید و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی کافور نهادم

او مرده و در سینه من ، این دل بی مهر

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم


" سیمین بهبهانی "

rafte


  نوشته های دیگران ()
>>انسیه اردوبادی ( یکشنبه 91/2/3 :: ساعت 12:12 صبح)

baran

وای، باران؛

باران؛

شیشه پنجره را باران شست .

از دل من اما،

 چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

 

آسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

وای، باران،

باران،

پر مرغان نگاهم را شست .

 

خواب رویای فراموشیهاست !

خواب را دریابم،

که در آن دولت خواموشیهاست .

من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،

 

و ندایی که به من میگوید :

 گر چه شب تاریک است

 دل قوی دار،

سحر نزدیک است

 

دل من، در دل شب،

خواب پروانه شدن می بیند .

مهر در صبحدمان داس به دست

آسمانها آبی،

 پر مرغان صداقت آبی ست

دیده در آینه صبح تو را می بیند .

baran

 

از گریبان تو صبح صادق،

می گشاید پرو بال .

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری ؟

 نه؟

از آن پاکتری .

تو بهاری ؟

 نه،

 بهاران از توست .

از تو می گیرد وام،

هر بهار اینهمه زیبایی را .

 

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو !


  نوشته های دیگران ()
>>انسیه اردوبادی ( شنبه 91/2/2 :: ساعت 11:59 عصر)

eshg

این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه های با تو نشستن سرودنی است

این لحظه های ناب
در لحظه های بیخودی و مستی
شعر بلند حافظ
از تو شنودنی است

این سر نه مست باده
این سر که  مست
مست دو چشم سیاه توست
اینک  به خاک پای تو می سایم
کاین سر به خاک پای تو
با شوق سودنی است

تنها تو را ستودم
آن سان  ستودمت که بدانند مردمان
محبوب  من به سان خدایان ستودنی است

من پاکباز عاشقم
با مرگم آزمای
با مرگ
اگر  که شیوه تو آزمودنی است

این تیره روزگار
در پرده غبار
دلم را فرو گرفت
تنها به خنده  یا به شکر خنده های تو
گرد و غبار  از دل تنگم زدودنی است

تنها تویی که بود و نمودت یگانه بود
غیر از تو هر که بود
هر آنچه نمود نیست
بگشای در به روی من و عهد عشق بند
کاین عهد بستنی
این در گشودنی است

این شعر خواندنی
این عشق ماندنی
این شور بودنی است


  نوشته های دیگران ()
>>انسیه اردوبادی ( سه شنبه 91/1/29 :: ساعت 9:36 عصر)

اشک رازیست

                      لبخند رازیست

                                              عشق رازیست

                                                                     اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگوئی 

درخت با جنگل سخن می گوید


                                علف با صحرا

                                           ستاره با کهکشان

                                                      و من با تو سخن می گویم

                                                                                 نامت را به من بگو

 دستت را به من بده

                     حرفت را به من بگو

                                    قلبت را به من بده،

                                              من ریشه های ترا دریافته ام

                                                        با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام

و دست هایت با دستان من آشناست

                           در خلوت روشن با تو گریسته ام

                                                       برای خاطر زندگان،

                                                                 و در گورستان تاریک با تو خوانده ام

زیبا ترین سرودها را

                       زیرا که مردگان این سا ل

                                            عاشق ترین زندگان بودند.

                        نغمه نیستم که بخوانی

                                              صدا نیستم که بشنوی

                                                                  یا چیزی چنان که ببینی

                                              یا چیزی چنان که بدانی 

                       من درد مشترکم

مرا فریاد کن


  نوشته های دیگران ()
>>انسیه اردوبادی ( سه شنبه 91/1/29 :: ساعت 9:28 عصر)

 

حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز:

zeendegi


در 15 سالگى آموختم، مادران از همه بهتر مى دانند. گاهى اوقات هم پدران.
در 20 سالگى یاد گرفتم، کار خلاف فایده ندارد. حتى اگر با مهارت انجام شود.


farzand

در 25 سالگى دانستم نوزاد، مادر را از داشتن روز و پدر را از داشتن شب محروم مى کند.
در 30 سالگى پى بردم ” قدرت ” ، جاذبه مرد است و ” جاذبه ” ، قدرت زن.
در 35 سالگى متوجه شدم آینده چیزى نیست که انسان به ارث ببرد. چیزى است انسان مى سازد.
در 40 سالگى آموختم رمز خوشبخت زیستن، انجام کارى که دوست داریم، نیست. اینست که کارى را که انجام مى دهیم را ، دوست داشته باشیم.
در 45 سالگى یاد گرفتم 10 درصد زندگى اتفاق است و 90 درصد واکنش ما به آن اتفاق ها.
در 50 سالگى پى بردم کتاب، بهترین دوست انسان و پیروى کورکورانه، بدترین دشمن اوست.
در 55 سالگى پى بردم تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
در 60 سالگى متوجه شدم بى عشق مى توان ایثار کرد. اما بى ایثار، هرگز نمى توان عشق ورزید.
در 65 سالگى آموختم انسان براى لذت بردن از عمر دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه میل دارد بخورد.
در 70 سالگى یاد گرفتم زندگى، داشتن کارت هاى خوب نیست. خوب بازى کردن با کارت هاى بد است.
در 75 سالگى دانستم انسان تا وقتى فکر مى کند، به رشد و کمال خود ادامه مى دهد. به محض آنکه گمان کرد رسیده است ، دچار آفت
مى شود.
در 80 سالگى پى بردم دوست داشتن و دوست داشته شدن، بزرگترین لذت دنیا است.
در 85 سالگى دریافتم، زندگى زیباست

love

  نوشته های دیگران ()
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 4
بازدید دیروز:  6
مجموع بازدیدها:  212160
منوها
» درباره خودم «


اگه سوالی در مورد پرستاری دارین بفرمایین

» فهرست موضوعی یادداشت ها «

درمانگاه خیریه ،دارالشفاء ،علوم پرستاری ،سایت مشاوره رایگان . کیست تخمدان،مشکلات زنان،مشکلات دختران .
» آرشیو مطالب «

مهر 90
آبان 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

عاشق آسمونی
لحظه های آبی
عکس و مطلب جالب و خنده دار
منتظر ظهور
hamidsportcars
شقایقهای کالپوش
بلوچستان
هم نفس
KING OF BLACK
►▌ استان قدس ▌ ◄
نغمه ی عاشقی
خلوت من
@@@گل گندم@@@
تنهایی......!!!!!!
خاطرات دکتر بالتازار
.: شهر عشق :.
سکوت سبز
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
@@@این نیزبگذرد@@@
ܓღ فـــرقــ بــیــنـــ عـشــقــ و دوسـت داشــتــنــ
Har chi delet mikhad
وب سایت روستای چشام (Chesham.ir)
جـــــــــــــــــــــــــذاب
عطر یاس
رازهای موفقیت زندگی
برادران شهید هاشمی
Dark Future
S&N 0511
بابای آسمانی...
عشق
جزتو
Manna
Deltangi
سیاه مشق های میم.صاد
سایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.ir
مهاجر
♫جیغ بنفش در ساعت 25♫
شاره کم سنه
شهید شلمچه
گروه اینترنتی جرقه داتکو
شاه تور
غزلیات محسن نصیری(هامون)
*دنـیــــای مـــــــن :) *
عشق یعنی ...
رویابین
یک جای دنج
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
xXx عکسدونی xXx
سایه های خیال
بـنـــــــــــــــــــدر میــــــوزیـــــــــــــــــــک
عزای حسینی
اصولی رایانه
ستاره خاموش
شاسوسا
کلبه ی عشق
سکوت پرسروصدا
عشق تابینهایت
xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx
ماه مهربان من
پارسال دوست امسال آشنا
صل الله علی الباکین علی الحسین
ghamzade
مهندسی متالورژِی
دلنوشته های یه عاشق!
ستاره سهیل
ستاره
*دیدبان رایانه ای *
ASIAN MARADONA
داستان یک روز
آزاد اندیشان
شب تنهایی ستاره
آبشار
خسته ام
مناجات با عشق
فهادانــ
وبلاگ هواداران محسن یگانه
میلاد کی مرام
قرمز ها
دیدبان اینترنتی
ع ش ق:علاقه شدید قلبی
نوجوونی از خودتون
عکس میخوای کلیک کن
رویای خیس
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
ME&YOU
عشق نمکی
نـــابترینـــــــــــــــــها
مطلع مهرورزی ومحبت
فانوس
الکتروتکنیک
به نام آنکه مسی را آفرید تا رونالدو بی سرور نماند...
تکسوارعشق
anzalichi
* امام مبین *
مـ ـحـ ـبـ ـو بــــ مـ نـــــ ...
پرستو.....
سه ثانیه سکوت
شهدا شرمنده ایم
خلاقیت (راههای کسب موفقیت )
هزاره
به یاد او
جوک و خنده
یه دختر تنها
لاو اس ام اس
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
پسری ازنسل امروز
جوک پیامک مناسبتی داستان های طنز پ نه پ های جدید
زندگی زیباست
پرسپولیس
حاج آقا مسئلةٌ
sindrela
طعم گس گیلاس
Romance
رویای زیبا ...
آموزشگاه زبان مهرآفرینان MEHR AFARINAN LANGUAGE SCHOOL
فکر نو مساوی پیشرفت
هر چی بخوای
طیفکان
شیدائی
کشتی کج
وبلاگ صدف= عشق طلاست
مرجع مذهبی ایران
...
عشق نردبانی برای لمس رویا ها
خودرو
اسیر عشق...
روژمان
جامانده
عاشق تنها....
آریایی
آرش...پسر ایده آل من
جوان
مسأله شرعی
موسیقی اصیل ایرانی
فرزاد ملوس و پرنیاجون
درباره ی رپ و دوست شدن با شما
تعمیر و نگهداری هواپیما&اطلاعت عمومی
فقط خدا
فروش خوکچه هندی
خـطـ خـــــــــطـی
جالب انگیزناک

» لوگوی دوستان «


































































» وضعیت من در یاهو «

یــــاهـو