شکلات چیست؟
شکلات محصولی است که در تهیه آن از پودر و کره کاکائو استفاده شده است
کره کاکائو چیست ؟
کره کاکائو همان روغن دانه کاکائو است که روغنی گیاهی و مفید وحسوب میشودپ.
کدامیک از شکلاتها مغذی ترند؟
هر چه میزان پودر و کره کاکائوی شکلاتها بیشتر و میزان شکر آنها کمتر باشد ،شکلات مغذی تری خواهد بود به عبارت ساده تر ، شکلاتهای تلخ از بهترین و مغذی ترین انواع شکلاتها هستند / شکلاتهای تلخ جزو خوراکیهای دوستدار قلب محسوب میشود و برای بیماران مبتلا به فشار خون بالا هم بسیار مناسبند .
بهترین راه نگهداری از شکلاتها چیست ؟
شکلاتهایی که درصد پودر و کره کاکائوی آنها بالاست ، باید در یخچال نگهداری شوند . سایر شکلاتهای در محیطهای خشک و خنک به مدت چند ر ماه نگهداری میشوند.
سالمترین شکلاتها به ترتیب اولویت عبارتن از : شکلات تلخ ، پودر کاکائو یا کره کاکائودار ،شکلات شیری ، تافی و آبنبات.
کم خونها میگو بخورند...
افرادی که به دلایل مختلف گوشت قرمز نمیخورند بیش از دیگران در معرض ابتلا به کم خونی ناشی از فقر آهن قرار دارند و از آنجا که با خوردن 100 گرم میگو ،19% از نیاز به این ماده مغزی تامین میشود بهتر است در صورت نخوردن گوشت قرمز ،میگو را در برنامه غذایی روزانه شان بگنجانند.
ضد آلزایمر...
امگا3 فراوانی که در میگو وجود دارد باعث میشود عادت به مصرف هفتگی آن از بروز آلزایمر و اختلال حواس در دوران سالمندی جلوگیری کند. در واقع دریافت 380 میلی گرم از این اسیدهای چرب ،از بروز اختلال حواس و آلزایمر جلوگیری میکند و با خوردن هفته ای 2 تا 3 بار میگو این مقدار اسید چرب به بدن خواهد رسید.
ضد فشار خون...
میگو از منابه اسیدهای چربی از خانواده امگا3 است که دریافت آن به کنترل فشار خون کمک میکند . البته توصیه میشود این ماده غذایی در هنگام تهیه با حد اقل روغن و نمک طبخ شود ،در این صورت به گزینه ای مناسب برای کاهش سطح فشار خون تبدیل خواهد شد ،زیرا سرخ کردن آن در روغن کالری بیشتر به بدن میرساند و باعث افزایش وزن میشود که خود از عوامل بروز فشار خون است .
سرشار از سلنیوم...
یکی از مواد معدنی ای که در میگو به میزان بسیار یافت میشود سلنیوم است.
با خوردن 100گرم میگو ،64% از نیاز روزانه به این ماده مغذی تامین خواهد شد و از آنجا که سلنیوم خاصیت آنتی اکسیدان دارد ، عادت به خوردن میگو ، احتمال ابتلا به سرطان روده بزرگ و انواع سرطان خون مانند لوسمی و لنفوم هوچکین را کاهش میدهد.
ببعی میگه بع بع / دنبه داری؟ نع نع / پس چرا میگی : بع بع
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم
گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
رو ز اول که دل من به تمنای تو پر زد
لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم،سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم
همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم،سفر از پیش تو هرگز نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن آهو کشیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟
مــن نــدانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عــهد نــابستن از آن بـه که بــبندی و نپــایی
دوستان عــیب کـنندم کـه چرا دل به تو دادم
بایــد اول به تو گفتن که چـنین خوب چـرایی
ای کـــه گفتی مـــرو انــدر پی خوبان زمانـه
مـــا کجاییم در ایــن بــحر تفکر تـــو کــجایی
حلقه بــر در نــــتوانم زدن از دست رقیـبــان
این تـــوانـم که بیــایم بــه محلت بـه گـدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
هـــمه سهلست تـحمل نــکنم بـــار جــدایی
گفته بـــودم چو بیایی غــم دل بـــا تو بگویم
چه بـگویم کــه غـم از دل برود چون تو بیایی
شمع را بـاید از این خانه به دربردن و کشتن
تــا که همسایه نـگوید که تو در خـانه مایـی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بـگریزد
که بدانست که دربند تـو خوشتر ز رهــایی
با هماین دیدگان اشک...آلود،
از هماین روزن گشوده به دود،
به پرستو، به گل، به سبزه درود!
به شکوفه، به صبحدم، به نسیم،
به بهاری که میرسد از راه،
چند روز دگر به ساز و سرود.
ما که دلهایمان زمستان است،
ما که خورشیدمان نمیخندد،
ما که باغ و بهارمان پژمرد،
ما که پای امیدمان فرسود،
ما که در پیش چشممان رقصید،
این همه دود زیر چرخ کبود،
سر راه شکوفههای بهار
گریه سر میدهیم با دل شاد
گریه شوق، با تمام وجود!
سالها میرود که از این دشت
بوی گل یا پرندهای نگذشت
ماه، دیگر دریچهای نگشود
مِهر، دیگر تبسمی ننمود.
اهرمن میگذشت و هر قدمش،
ضربه هول و مرگ و وحشت بود!
بانگ مهمیزهای آتشریز
رقص شمشیرهای خونآلود!
اژدها میگذشت و نعرهزنان
خشم و قهر و عتاب میفرمود.
وز نفسهای تند زهرآگین،
باد، همرنگ شعله بر میخاست،
دود بر روی دود میافزود.
هرگز از یاد دشتبان نرود
آنچه را اژدها فکند و ربود
اشک در چشم برگها نگذاشت
مرگ نیلوفران ساحل رود
دشمنی، کرد با جهان پیوند
دوستی، گفت با زمین بدرود...
شاید ای خستگان وحشت دشت!
شاید ای ماندگان ظلمت شب!
در بهاری که میرسد از راه،
گل خورشید آرزوهامان،
سر زد از لای ابرهای حسود.
شاید اکنون کبوتران امید،
بال در بال آمدند فرود...
پیش پای سحر بیفشان گل
سر راه صبا بسوزان عود
به پرستو، به گل، به سبزه درود!